کشتن انسان و ریختن خون او به ناحق و براساس ستم و ظلم، و نشانیدن خانوادههائى بىگناه به داغ و عزاى او از گناهان کبیره و معاصى بزرگ است و براى شفاى زخم داغ دیدگان داروئى وجود ندارد و چه بسا پدران و مادران و همسران و یتیمان که پس از مقتول به رنجهاى فراوان، و افسردگى و درماندگى، و مشکلات گوناگون و اختلالات روانى دچار شدند که همه و همه نشانگر عظمت گناه قتل و جنایت نسبت به انسانى مظلوم و بىگناه است، و بسیار پیش آمده که قتل بىگناهى سبب اختلاف و نزاع و ستیز سنگین میان خانوادهها و قبائل شده و به کشتارهاى زیاد به عنوان انتقام و زخمى شدن و مجروحیت افراد کشیده شده و خلاصه موجى سنگین از فتنه و فساد به وجود آورده است.
قرآن مجید گناه قتل به ناحق را بسیار سنگین دانسته تا جائى که مىفرماید:
مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً ... «1»
به این سبب بر بنىاسرائیل لازم و مقرر نمودیم که هر کس انسانى را جز براى حق قصاص، یا بدون آن که فسادى در زمین کرده باشد به قتل برساند، چنان است که همه انسانها را کشته است.
و درباره کشتن مؤمن به ناحق و از روى عمد مىفرماید:
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً: «2»
و هر کس مؤمنى را از روى عمد به قتل برساند کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه خواهد بود و خدا بر او خشم گیرد، و وى را لعنت کند و عذابى بزرگ برایش آماده نماید. راستى چه گناه سنگینى است گناه قتل مؤمن که چهار کیفر به دنبال دارد، دوزخ، خشم خدا، لعنت حق، عذاب بزرگ.
از رسول خدا و اهل بیت در این زمینه روایات مهمى رسیده است، رسول خدا مىفرماید:
«و الذى نفسى بیده لو ان اهل السماوات و الارض اجتمعوا على مؤمن او رضوا به لادخلهم الله النار:» «3»
سوگند به کسى که جانم در دست اوست اگر همه اهل آسمانها و زمین بر کشتن مؤمنى اتفاق کنند یا به قتل او رضایت دهند، خدا همه آنان را قطعاً به آتش درآورد.
و از آن حضرت روایت شده:
«لا یزال قلب العبد یقبل الرغبة و الرهبة حتى یسفک الدم الحرام فاذا سفکه نکس قلبه صار کانه کثیر محم اسود من الذنب لا یعرف معروفاً و لا ینکر منکراً:» «4»
پیوسته قلب عبد شوق به عبادت و ترس از گناه و کیفرش را مىپذیرد تا خون محترمى را بریزد و انسان بىگناهى را به قتل برساند، چون این گناه بزرگ را مرتکب شود قلبش واژگون مىشود و بر اثر آن گناه چون کوره حدادى سیاه گردد، آن زمان است که خوبى را خوبى نمىداند و از بدى احساس نفرت نمىکند.
«لزوال الدنیا جمیعاً اهون على الله من دم یسفک بغیر حق:» «5»
نابودى همه دنیا نزد خدا آسانتر از ریخته شدن خونى به ناحق است.
حضرت صادق (ع) مىفرماید:
«ان اعتى الناس على الله من قتل غیر قاتله و من ضرب من لم یضربه:» «6»
متجاوزترین مردم بر خدا کسى است که انسان بىگناهى را به قتل برساند، و کسى که او را مورد ضرب قرار نداده بزند.
و نیز حضرت فرموده:
«من قتل نفسه متعمداً فهو فى نار جهنم خالداً فیها:» «7»
کسى که عمداً خودکشى کند در آتش دوزخ جاودانه است.
داستان قتل نفس محترمه در بنىاسرائیل
این داستان با تکیه بر روایات و تاریخ به دو صورت نقل شده است:
1- یکى از ثروتمندان بنىاسرائیل که صاحب ثروت فراوان و انبوه بود، وارث برى جز پسرى عموى خود نداشت عمرش طولانى شد، پسر عمو هر چه انتظار مرگ او را کشید که پس از مرگش به ثروتش برسد خبرى نشد، لذا نقشه کشید او را به قتل برساند، و نهایتاً به دور از چشم مردم او را کشت و جنازهاش را در میان راه گذاشت، و با ناله و فریاد به نزد موسى آمد که نزدیک مرا کشتهاند.
2- قاتل با مراجعه به عموى خویش از دخترش خواستگارى مىکند عمو به او پاسخ منفى مىدهد، و دخترش را به جوانى پاک و نیک سیرت عقد مىبندد، جوان شکست خورده تصمیم به کشتن عمو مىگیرد و او را از پاى درمىآورد، آنگاه شکایت واقعه را نزد موسى مىبرد و از او مىخواهد که قاتل عمویش را پیدا کند.
از آنجا که قتل نفس در بنىاسرائیل بسیار سنگین بود و مجهول بودن قاتل سبب شد که هر قبیلهاى ماجراى قتل را به عهده قبیله دیگر بیندازد و مسئله را از خود دفع کند زمینه نزاع و خونریزى گسترده فراهم شد، لذا نزد موسى آمدند و از آن پیامبر بزرگ حکمیت در آن وضع مبهم را درخواست کردند که حضر حق فرمان ذبح گاوى را به آنان داد، و آنان هم با سئوالات بیجا و غیر منطقى و بهانهتراشىهاى غیر معقول برنامه را به گاوى منحصر و گران قمیت رسانیدند و گرچه به فرموده قرآن مجید میلى به کشتن گاو نداشتند، ولى ناچاراً براى دفع فتنه عظیم میان دوازده قبیله بنىاسرائیل تن به اجراى فرمان دادند.
عیاشى در تفسیرش از حضرت رضا (ع) روایت مىکند که در جستجوى گاو مورد نظر برآمدند و آن را نزد جوانى از بنىاسرائیل یافتند و از او خواستند که گاوش را به آنان بفروشد و او هم به قیمت پر کردن طلا در پوستش اعلام فروش کرد!
خریداران که چارهاى جز خرید نداشتند و براى دفع فتنه عظیم باید به این خرید تن مىدادند نزد موسى آمدند و از قیمت سنگین گاو شکایت کردند، موسى به آنان گفت: چاره و گریزى نیست آن را بخرید.
عدهاى از رسول اسلام درباره این خرید و فروش و به ویژه قیمت سنگین پرسیدند حضرت فرمود: جوانى بنىاسرائیل نسبت به پدرش بسیار نیکوکار بود، جنسى را خرید که براى او سود فراوان داشت نزد پدر آمد تا کلید صندوق پول را از او بگیرد و به فروشنده جنس بپردازد، ولى پدر را در حالى که کلید زیر سرش بود در خواب خوش یافت، از این که او را بیدار کند کراهت داشت، خرید آن جنس پرسود را رها کرد، هنگامى که پدر بیدار شد ماجرا برایش گفت،
پدر او را مورد نوازش و تمجید و تحسین قرار داد و گاو مورد نظر را به او بخشید و گفت این به جاى سودى که از دستت رفت آنگاه پیامبر فرمود:
«انظروا الى البر ما بلغ باهله:» «8»
با دقت عقلى به نیکى بنگرید که اهلش را به کجا مىرساند و با او چه مىکند؟!!
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- مائده 32.
(2)- نساء 93.
(3)- امالى مفید 126.
(4)- تفسیر معین 113.
(5)- الرغیب و الرهیب ج 3، ص 396.
(6)- وسائل ج 19، ص 6.
(7)- وسائل ج 19، ص 13.
(8)- مجمع البیان ج 1، ص 257.